|
شعر شعر و ادب
| ||
|
قصه گو قصه نگو واسه خوابوندن من
سعي بيهوده مكن واسه موندن من
قصه گوي خوب من حرفاش برام ترانه بود
قصه هايي كه مي گفت قصه عاشقانه بود
قصه گو قصه نگو قصه گو قصه نگو
صحبت خلقت آدم كه مي شد قصه آدم و حوا رو مي گفت
مي دونست كه تشنه محبتم قصه مجنون و ليلا رو مي گفت
قدرت عشق و اگه مي خواست بگه قصه شيرين و فرهاد رو مي گفت
صحبت از بازي تقدير اگه بود قصه شيرين شهزاد رو مي گفت
قصه گو قصه نگو قصه گو قصه نگو
لحظه فاجعه وقتي مي رسيد اشك توي چشماي من حلقه مي بست
وقتي كه اشكا رو تو چشام مي ديد مي يومد كنار تختم مي نشست
همه شب روي سرم بوسه برسرم مي زد
يادمه خوب يادمه زير لب صدام مي زد
اين كاراش هم واسه من يه قصه بود
رفتنش هم براي دنيا غصه بود
قصه گو قصه نگو واسه خوابوندن من
سعي بيهود نكن واسه موندن من ...
[ یکشنبه بیستم آذر ۱۳۹۰ ] [ 20:10 ] [ علی ]
|
||
| href="http://www.weblogskin.com"target="_blank"> Weblog Themes By : weblog skin ] | ||