|
شعر شعر و ادب
| ||
|
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی میئی دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی برو می نوش و رندی ورز و ترک زرق کن ایدل از این بهتر عجب دارم طریقی گر بیاموزی به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا حافظ که جاهل را هنی تر میرسد روزی [ یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ ] [ 23:2 ] [ علی ]
|
||
| href="http://www.weblogskin.com"target="_blank"> Weblog Themes By : weblog skin ] | ||