|
شعر شعر و ادب
| ||
|
من از جهاني دگرم ساقي ازاين عالم واهي رهايم كن نميخواهو در اين عالم بمانم بيا از اين تن آلوده و غمگين رهايم كن
تو را اينجا به صدها رنگ ميجويند تورا با حيله و نيرنگ ميجويند تو را با نيزه ها در جنگ ميجويند تو را اينجا به گرد سنگ ميجويند
تو جان ميبخشي و اينجا به فتواي تو ميگيرند جان از ما نميدانم كيم من ؟ نميدانم كيم من ؟ آدمم ؟ روحم ؟ خدايم ؟ يا كه شيطانم؟ تو با خود آشنايم كن
اگر روح خداوندي دميده در روان آدم و حواست پس اي مردم ، اي مردم خدا اينجاست خدا در قلب انسانهاست
به خود آي تا كه در يابي خدا در خويشتن پيداست هماي از دست اين عالم پر پرواز خود بگشود و در خورشيد و آتش سوخت خداوندا بسوزانم همايم كن مرا از اين تن آلوده و غمگين رهايم كن [ جمعه دوازدهم آذر ۱۳۸۹ ] [ 16:55 ] [ علی ]
|
||
| href="http://www.weblogskin.com"target="_blank"> Weblog Themes By : weblog skin ] | ||